تونل | ارنستو ساباتو

تونل | ارنستو ساباتو

“… شاید فقط یک تونل وجود داشت، تاریک و خلوت. تونل من، تونلی که من کودکی، جوانی و همه‌ی عمرم را گذرانده بودم و در یکی از قسمت‌های شفاف دیوار سنگی من این دختر را دیده بودم و ساده اندیشانه باور کرده بودم که در تونلی موازی تونل من حرکت می‌کند، درحالی‌که درواقع...
سمفونی مردگان | عباس معروفی

سمفونی مردگان | عباس معروفی

“برف شاخه‌ها را خم کرده بود و در بارشِ بعد حتما می‌شکستشان. آدم‌ها هم مثل درخت‌ها بودند. یک برف سنگین همیشه بر شانه‌های آدم وجود داشت و سنگینی‌اش تا بهار دیگر حس می‌شد. بدی‌اش این بود که آدم‌ها فقط یک‌بار می‌مردند و همین یک‌بار چه فاجعه‌ی دردناکی بود”...
عشق‌های خنده‌دار | میلان کوندرا

عشق‌های خنده‌دار | میلان کوندرا

“بشر چشم‌بسته متحمل زمان حال می‌شود. فقط اجازه دارد آ‌‌ن‌چه را که هم‌اکنون درحال تجربه کردن آن است، حس کند و حدس بزند. تازه بعد که رشته‌ها پنبه می‌شود، می‌تواند نگاهی به گذشته بیندازد و آن‌چه‌ را تجربه کرده و معنایی را که داشته است، دریابد”. عشق، وجه مشترک...
مدار رأس‌السرطان | هنری میلر

مدار رأس‌السرطان | هنری میلر

“پاییز دومین سال اقامتم در پاریس است. به دلیلی به اینجا فرستاده شدم که هنوز نتوانسته‌ام درکش کنم.نه پولی دارم، نه امکاناتی، نه امیدی. من خوشبخت‌ترین مرد عالم هستم. یک‌سال پیش، فکر می‌کردم هنرمندم. دیگر به این مسئله فکر نمی‌کنم، هستم. وجودم از ادبیات تهی شده....
سلاخ‌خانه‌ی شماره پنج | کورت ونه‌گات

سلاخ‌خانه‌ی شماره پنج | کورت ونه‌گات

می‌دانی وقتی می‌شنوم کسی کتاب ضد جنگ می‌نویسد چه می‌گویم؟نه، چه می‌گویید آقای هاریسون استار؟می‌گویم چرا به‌جای آن کتابی ضد رودخانه‌های ِ یخ نمی‌نویسی؟ زمان، زمان جنگ است، جنگ جهانی دوم. بیلی پیل گریم، شخصیت اصلی داستان دوران خدمت سربازی‌اش را در جنگ می‌گذراند اما از...
من از گورانی‌ها می‌ترسم | بلقیس سلیمانی

من از گورانی‌ها می‌ترسم | بلقیس سلیمانی

“چی می‌شد اگر دعوتش را قبول می‌کردم و یک روز صبح، صبحانه را با او می‌خوردم؟ چرا نباید این کار را بکنم؟ از چی می‌ترسم؟ چرا این ترس لعنتی ولم نمی‌کند؟ مگر نه این‌که حالا آزادم؟ مگر نه این‌که حالا برای بهداشت اخلاقی جامعه خطری ندارم؟ از اول هم خطری نداشتم. زن‌های...