کتاب
برای تو؛ زندگی
مجموعه داستان کوتاه
برای تو؛ زندگی مجموعه دوازده داستان کوتاه است. نقطه مشترک تمام این داستانها زمانهایی است که ما صرف چیزهایی میکنیم که همانها فرصت زندگی را از ما میگیرند و گاهی زمانمان را صرف چیزهایی که باید بکنیم، نمیکنیم که در اصل زندگی دقیقا همانها هستند.
نویسنده
محمدرضا طهرانی
۱۵ مهر ۱۳۹۹ به شهر کتاب مرکزی برای خرید رفتم تا چند کتاب بخرم. وقتی به میز “تازههای نشر ادبیات داستانی” رسیدم، ذوق کردم. عین زمانی که قبل از اول ابتدایی لوازم تحریر مدرسهام را نشانم میدادند. یک عکس از آن گرفتم تا اگر روزی داستانی نوشتم و در این میز قرار گرفت، این دو را در کنار هم قرار دهم.
پس من باید شروع میکردم به نوشتن یک کتاب. اما چه کتابی؟ از کجا شروع میکردم؟ پیامی به استادم دادم که میخواهم رمان بنویسم و از او راهنمایی خواستم. او با همان صراحت استادانه خودش گفت: داستان کوتاه بنویس فعلاً. قلمت پختگی رمان رو نداره فعلاً. خوب هدف شد نوشتن یک مجموعه داستان کوتاه. برای این مجموعه داستان من تاکنون ۳ داستان را نوشته بودم. اما نیاز به برنامهریزی و هدفگذاری دقیقتر وجود داشت…
بزودی
کتاب
مهسا نه، مهسا
رمان
بخشی از داستان: “با همان صورت نشسته، روبهروی آیینه رفتم و قیچی را از روی میز آرایشم برداشتم. حال کسی را داشتم که فردی به او خیره شده است اما نمیخواهد به او نگاه کند. دستم را که بالا آوردم، صدای مردانه و خش دارش به گوشم رسید. “مه…” اما در همان ابتدا با دیدن قیچی که بر موهایم زدم، قطع شد…”
اینکه با تمام مشکلاتی که در پیش داریم آیا کماکان روی رسیدن به اهدافمان پافشاری داشته باشیم، بسیار مهم است. شخصیت اول این رمان با همه فراز و نشیبی که در پیش خواهد داشت، تصمیم گرفته تا علاقهمندی خود را در کشور دیگری دنبال کند. رسیدن به این هدف برای او سختیهایی را به همراه دارد و او نیز نیاز به تصمیمگیری قاطع دارد.
معرفی آثار
برای تو؛ زندگی
دوازده داستان کوتاهی که تلاش دارد توجه ما را به فرصتهای مهم برای زندگی کردن جلب کند.
حرف اول اسمت…
زندگی با آنچه گذشته، مهم است یا آنچه ساخته میشود؟
مهسا نه، مهسا
اولین رمانی که در حال نوشتن آن هستم. در راه رسیدن به اهداف تا چقدر میتوان پافشاری کرد؟
آن جا یک قهوه خانه بود. اما ننشستیم به نوشیدن دو تا استکان چای. چرا؟ دنیا خراب می شد اگر دقایقی آن جا مینشستیم و نفری یک استکان چای میخوردیم؟ عجله، همیشه عجله… کدام گوری میخواستم بروم؟ من به بهانه رسیدن به زندگی، همیشه زندگی را کشته ام…
محمود دولت آبادی
تعداد آثار
تعداد داستان
دنبالکننده
دستنوشتههای من
آخرین مطالب وبلاگ
قسمت چهارم پادکست رادیوطوری
من برگشتم. دلم برای فضای پادکست دوباره تنگ شد و این ایده به سرم زد که کتابهایی که میخونم رو گاهی بیام برای معرفی. حالا البته اون دوستانی که من رو در شبکه های اجتماعی تویتر و اینستاگرام فالو دارن، دیدن کتابهایی که به صورت ماهانه خوندم رو باهاشون به اشتراک میذارم. اگر...
برنامهریزی مطالعه سال ۱۴۰۱
قبل از اینکه بگم سال ۱۴۰۱ از نظر کتاب خوانی چگونه گذشت باید بگم که برنامهریزی داشتن برای مطالعه اصلا مفید بود یا نه. خب من یکی از اصلیترین کارهایی که میکنم برنامهریزی و مدیریت پروژه هست، پس مهارت برنامهریزی رو به نحوی که از هدف منحرف نشیم رو بلدم. نکته همین بود....
سال ۱۴۰۱ هم گذشت…
سال ۱۴۰۱ دقیقا مثل همون شعر سهراب که میگه: به حباب نگران لب یک رود قسم و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت غصه هم میگذرد آنچنانی که فقط خاطرهای خواهد ماند... بله اینجوری بود که تلخترین سالی که زندگی کردم گذشت. البته فقط برای من تلخ نبود. برای خیلیها اینطوری بود و...
واتساپ من
۰۹۱۱۲۹۵۰۸۹۶
تلگرام من
mohamadrezatehraani
ایمیل من
mohamad.tehraani[at]gmail.com