“بشر چشم‌بسته متحمل زمان حال می‌شود. فقط اجازه دارد آ‌‌ن‌چه را که هم‌اکنون درحال تجربه کردن آن است، حس کند و حدس بزند. تازه بعد که رشته‌ها پنبه می‌شود، می‌تواند نگاهی به گذشته بیندازد و آن‌چه‌ را تجربه کرده و معنایی را که داشته است، دریابد”.

عشق، وجه مشترک تمام داستان‌های این کتاب است، عشق‌هایی که به‌واسطه‌ی اتفاقاتی تصادفی هریک به یک‌سو می‌روند، “عشق‌هایی خنده‌دار” که ماهیتی جبری دارند. پس آن‌چه را که انتخابش در دست ما نیست، جدی نگیریم؛ خنده‌داری‌اش هم در همین است. “هیچ‌کس نخواهد خندید”، داستان نخستِ این کتاب است. داستان درباره‌ی پسری‌ست که به‌شوخی و از روی ندانم‌کاری، فکر احمقانه‌ای به ذهنش خطور می‌کند که درنهایت وارد ماجرایی جدی و غیرقابل کنترل می‌شود. داستان دوم “بازی اتواستاپ”، ماجرای دختر و پسری است که نمایشی را به‌شوخی آغاز می‌کنند، این نمایش به‌مرور باعث تغییر احساسات‌شان نسبت به‌ یکدیگر می‌شود و در واقع دروغی منجر به آشکار شدن حقیقت می‌شود. داستان سوم “مرده‌های قدیم باید برای مرده‌های جدید جا باز کنند”، داستان یک عشق قدیمی است، دو دلداده پس از پانزده سال یکدیگر را می‌بینند و رابطه‌ای که پانزده سال پیش تمام شده بود، حالا ازسر گرفته می‌شود و درنهایت در داستان آخر “ادوارد و خدا”، داستان وارد حوزه‌ی موضوعات و مفاهیم معنوی می‌شود که روی رابطه‌ی پسری از یک جامعه‌ی کمونیستی و دختری مذهبی تاثیر می‌گذارد.

در این داستان‌ها میلان کوندرا به رابطه‌ی فرد با اجتماع توجه زیادی کرده است که مضمون بسیاری از رمان‌های آینده‌اش را نیز تشکیل می‌دهد. کوندرا نشان می‌دهد که هر انتخاب، ما را وارد یک بازی می‌کند که درنهایت کنترلش از دست ما خارج است؛ بازی‌ای که شروع می‌کنیم خودمختار شده و کنترل اوضاع را به‌دست می‌گیرد؛ هر رابطه‌ای مسیر خودش را طی می‌کند حتی اگر داستان را طور دیگری در ذهن بپرورانیم و خصوصی‌ترین روابط‌مان هم تحت تاثیر عوامل بیرونی و اجتماع اطراف‌مان قرار دارد. در تمام این داستان‌ها شاهد آن هستیم که چه‌طور هر اتفاق ساده، هرچند تصادفی به یک تغییر بزرگ در زندگی می‌انجامد.

کوندرا در هر داستان تلاش کرده است طنز درنده‌اش را با حد نهایت تراژدی درهم آمیزد و همراه با موقعیت‌های خنده‌دار (عمدتا رومانتیک) در روابط انسانی، پیش‌روی خواننده قرار دهد. تمام داستان‌ها با بازی‌های پیچیده‌ی اروتیکی و استراتژی‌هایی همراه است که زنان و به‌ویژه مردان برای رسیدن به خواسته‌ها و انگیزه‌های‌شان به‌کار می‌گیرند که می‌تواند به زنجیره‌ای از اتفاقات هولناک ختم شود.

مجموعه داستان “عشق‌های خنده‌دار” برای نخستین‌بار در سال ۱۹۶۸ در پراگ منتشر و در طی زمان کوتاهی انتشار آن ممنوع شد. ترجمه‌ی کتاب به فارسی و به قلم فروغ پوریاوری با سانسورهای شدیدی همراه است. کتاب درواقع مشتمل بر هفت داستان است که تنها ترجمه‌ی چهار داستان آن در کتاب آمده است.