خیلی بی‌مقدمه برم سر اصل مطلب.

این پادکست حرف نداره. زندگی نامه افراد معروف را بازگو می‌کند و عملا شما با اینکه آن فرد چه مسیری را برای رسیدن به موفقیتی که بدست آورده، طی کرده است، آشنا می‌شوید. چیزی که شاید باید ساعت‌ها و ساعت‌ها مطالعه کنید به جذاب‌ترین حالت ممکن برایتان گفته می‌شود.

قبل از ورود به معرفی این پادکست، یادم هست که در کتاب “من چگونه اروین یالوم شدم” یالوم اشاره می‌کند که در حدود کلاس پنجم که بوده به کتابخانه مراجعه می‌کرده و به ترتیب حروف الفبا، بیوگرافی آدم‌های معروف رو قرض می‌گرفته و می‌خوانده. به گفته خودش اصلا هیچ چیزی از آنها نمی‌فهمیده ولی برایش مهم بوده که آنها چه کار کرده بودند که کتابی برایشان نوشته شده بود. هرچند بنظرم این تیپ خوانش‌ها آن‌چنان هم بی‌فایده نبوده و در مسیر و روند شکل‌گیری ذهن او برای طی کردن مسیر موفقیت بی‌نتیجه نبوده است.

پس به بیوگرافی‌ها اهمیت بدهیم. مخصوصا که پادکست‌هایی مثل بایوکست کار را برای آگاهی و افزایش اطلاعات پیرامون این سبک نوشته‌ها، آسان کرده است. برگردیم به اصل موضوع…

قسمت دوم این پادکست به نویسنده و خالق هری پاتر تخصیص داده شده است. بخش‌هایی از آن را که از سایت خوشان برداشته‌ام در زیر برایتان آورده‌ام.

توی دومین قسمت «بایوکست»، داستان زندگی دختری رو براتون تعریف می‌کنم که توی ۳۰ سالگی تا مرز بی‌خانمانی رفته بود؛ ولی کمتر از ۱۰ سال بعد، از ملکه‌ی انگلیس هم بیشتر ثروت داشت. کسی که چیزی رو خلق کرد که توی هر عرصه‌ای وارد شد، تونست رکوردها رو جابجا کنه.

شنبه ۳۱ جولای ۱۹۶۵ توی یه بیمارستان بیرون شهر بریستول تو غرب انگلیس، پیتر و آن رولینگ منتظر به دنیا اومدن پسرشون بودن. اسم این پسر، قرار بود «سایمون جان» باشه. اما بر خلاف انتظارشون، اولین فرزندشان دختر بود! دختری که در کمال ناامیدی اسمشو «جوآن» گذاشتن. اونا اصلا این ناامیدیشون از این که اولین بچه‌شون دختر بودو، از هیچ کس به خصوص از خود جوآن پنهون نمی‌کردن! قضیه رو هم خیلی جدی گرفته بودن. تا حدی که لباسای جوآن همیشه تا سال‌ها آبی بود. جوآن دو ساله بود که خواهرش «دایان» به دنیا اومد.

پدر جوآن، کمک تکنیسین هواپیما بود و مادرشم معلم علوم مدرسه. خانواده‌ی اونا چندان شرایط اقتصادی مناسبی نداشتن. جایی که جو به دنیا اومد، (چون تو صحبتای جوان شنیدم که میگه منو «جو» صدا کنید، من هم از این به بعد اون رو جو صدا می‌کنم.) جایی که جو به دنیا اومد، یه روستای کوچیک بود که فقط یه مغازه و یه دکه داشت و روزنامه‌ی محلی‌شون هم فقط یکی بود که توی همه خونه‌ها دیده می‌شد. حتی اون‌جا فقط یه لباس‌فروشی بود که مثلا امکان داشت شما لباسی که تن مادرتون می‌بینی رو تن ۲-۳ تا خانم دیگه هم ببینی. مثل همه‌ی روستاها. وقتی جو ۴ ساله بود، خونه زندگی رو بردن سمت وینتربورن نزدیک ادینبرا، تو جنوب شرقی اسکاتلند. جو که یکم تپل بودو صورتش مثل خیلی از انگلیسیا پر از کک و مک بود، همیشه موهاش بلند، چتری و نامرتب بود. دلیل نامرتبی موهاشم این بود که، خانواده‌ش دختراشونو بخاطر صرفه‌جویی نمی‌بردن آرایشگاه و موهاشونو خودشون می‌زدن و چقدر هم بد این کار رو می‌کردن!

پادکست‌های خوب را باید حمایت کرد. بهترین حمایت هم معرفی آن به دیگران است.