“پاییز دومین سال اقامتم در پاریس است. به دلیلی به اینجا فرستاده شدم که هنوز نتوانستهام درکش کنم.
نه پولی دارم، نه امکاناتی، نه امیدی. من خوشبختترین مرد عالم هستم. یکسال پیش، فکر میکردم هنرمندم. دیگر به این مسئله فکر نمیکنم، هستم. وجودم از ادبیات تهی شده. دیگر کتابی برای نوشتن باقی نمانده، خدا را شکر.
میپرسید پس این چیست؟ اینکه کتاب نیست، مایه رسوایی است، افتراست، هتک حرمت شخصیت است. این نوشتهها به معنای معمول کلمه یک کتاب نیست؛ نه، توهینی طولانی است، اَخ و تُفی به صورت هنر، تیپایی به آسمان، بشر، تقدیر، زمان، عشق، زیبایی … هرآنچه فکرش را بکنید”.
رضا براهنی در کتاب قصهنویسی از آن بهعنوان “یک زندگینامهی دلچسب” یاد کرد و با آنها که این اثر را نوشتهشده با تکنیک جریان سیال ذهن میدانند، مخالفت کرد. “مدار رأسالسرطان” را شاید بتوان یک خودزندگینامه دانست اما نه با قالبهای مرسومِ زندگینامهنویسی. تقریبا تمام آثار هنری میلر را میتوان زندگینامه درنظر گرفت، اما زندگینامههایی که برخلافِ تصور همیشگی، هیچ دید روشنی از زندگی نویسنده و آثارش بهدست نمیدهد. این کتاب، همچون دیگر آثار میلر با زبانی ساده، بیپروا، صادق و بسیار گیرا نوشته شده است و یکی از دغدغههای همیشگی نویسنده یعنی مفهوم شر بهمعنای استعاریاش را بهتصویر میکشد.
هنری میلر در طول دوران زندگیاش بیپولی و سختیهای زیادی را تاب میآورد. او در آمریکا و در اوج فقر و فلاکت دست به کارهایی چون گورکنی، کارگری و بیشتر خیابانگردی میزند. پس از آن تنها با ده دلار به پاریس میرود و در آنجا بهلحاظ رفاه مالی شرایطی بس بدتر از آمریکا دارد. در پاریس گرسنگی میکشد و بهیاری دوستان از پس مخارج زندگیاش برمیآید، اما در پاریس و در آن شرایط طاقتفرسا است که “مدار رأسالسرطان”، نمونهای از بهترین آثارش را مینویسد. در این رمان میلر به زندگی نویسندهای آمریکایی میپردازد که زندگی پرفراز و نشیبی در میان انسانها از هر سنخی دارد -از تنفروشان گرفته تا هنرمندان. در این شاهکار با مونولوگهایی روبهرو هستیم که حاصل همین زندگی پرفراز و نشیب و تجربههای عجیبوغریبش در زندگی است. شخصیتها در پیِ حوادث داستان یکی پس از دیگری میآیند، بخشی از قصه را از آن خود میکنند و سپس از داستان خارج میشوند و تا انتهای اثر دیگر دیده نمیشوند. اما در همین فاصله است که شاهد بررسی شخصیتها، تعمق، تحلیلها و تاثرات او از مواجهه با آدمهای گوناگون، و همچنین ژرفاندیشیهای فلسفی او هستیم که جملگی بهشکل جملاتی گیرا، منحصربهفرد، بهجا و با ادبیاتی مختصِ خودش در داستان ظهور مییابند. “مدار رأسالسرطان” مانند کتابهای دیگرِ میلر تاثیرگرفته از زندگی اوست و ردپای امیال و اندیشههایش در این کتاب کاملا مشهود است. او با نوشتن این رمان نشان داد که “نویسنده میتواند تاریخنویس زندگی شخصی خودش باشد”.
“مدار رأسالسرطان” در سال ۱۹۳۴ منتشر و ترجمهاش در ایران بهدست سهیل سُمی انجام شد. مترجم در مقدمهی ترجمهی این رمان گفته است:
“مدار رأسالسرطان” حکایت بخشی از زندگی میلر پس از خروج از آمریکا و سفر به اروپا و اقامت در پاریس است. رمانی که پس از چاپ و نشرش بسیار جنجالبرانگیز شد. رمانی که عنوان “ذهنیتنامه خودنوشته” بیش از “زندگینامه خودنوشته” زیبنده آن است.