• می‌دانی وقتی می‌شنوم کسی کتاب ضد جنگ می‌نویسد چه می‌گویم؟
  • نه، چه می‌گویید آقای هاریسون استار؟
  • می‌گویم چرا به‌جای آن کتابی ضد رودخانه‌های ِ یخ نمی‌نویسی؟

زمان، زمان جنگ است، جنگ جهانی دوم. بیلی پیل گریم، شخصیت اصلی داستان دوران خدمت سربازی‌اش را در جنگ می‌گذراند اما از بدِ روزگار اسیر می‌شود و در روزگار اسارات وقایع هولناکی را تجربه می‌کند که سال‌ها پس از جنگ برای او اختلالات روحی و روانی به‌همراه دارد. داستان آمیخته با ماجراهای فانتزی و تا حدودی تخیلی مانند سفر بیلی در زمان و سیاره‌ی دیگر است که به او قدرت دیدن وقایع گذشته و آینده را می‌دهد.

کورت ونه‌گات، نویسنده‌ی کتاب، از سبک “گروتسک” برای روایت داستان استفاده کرده است و با تلفیق خیال و واقعیت فضای داستانش را کاملا متفاوت از دیگر داستان‌های نوشته شده از دوران جنگ، ساخته است. از ویژگی‌های این کتاب که آن‌را از مشخصه‌های داستان‌های پست‌مدرن می‌دانند، حضور خودِ نویسنده در داستان است. نویسنده خود در ابتدای داستان گفته است: “آن‌چه برای بیلی پیل گریم، شخصیت این رمان، اتفاق افتاد برای نویسنده نیز رخ داده است”. ناگفته نماند که ونه‌گات خود در سال ۱۹۴۳، زمانی‌که خدمت سربازی‌اش را می‌گذراند به دست نازی‌ها اسیر شد و در سلاخ‌خانه‌ی شماره پنج این دوران را گذراند. در همان سال‌ها بود که درسدن (محل اسارت ونه‌گات) توسط ارتش آمریکا بمباران و هزاران نفر کشته شدند اما ونه‌گات از این واقعه جان سالم به‌در برد و از آن پس وظیفه‌ی بیرون کشیدن اجساد از زیر آوار را برعهده داشت که صحنه‌هایی از آن سال‌ها در کتاب “سلاخ‌خانه شماره پنج” به‌تصویر کشیده شده است:

“یک سرباز آلمانی با چراغ قوه به درون تاریکی رفت. رفتنش خیلی طول کشید. بالاخره سر و کله‌اش پیدا شد و به یکی از مافوق‌های خودش که کنار سوراخ ایستاده بود گفت که آن پایین ده‌ها جسد وجود دارد. همه‌ی جسد‌ها روی نیمکت نشسته بودند. کوچکترین علامتی بر بدنشان نبود. بله رسم روزگار چنین است… مافوق گفت باید یک نردبان بیاورند و اجساد را بیرون بکشند و بدین ترتیب بهره‌برداری از نخستین معدن جسد آغاز شد. طولی نکشید که صد‌ها معدن جسد شروع به کار کرد. در آغاز بوی بد نمی‌دادند. شبیه موزه‌ی مجسمه‌های مومی بودند. اما بعد اجساد از هم متلاشی و ذوب شدند. بله رسم روزگار چنین است… وقتی به مائوربی که با بیلی کار می‌کرد دستور دادند به داخل تعفن برود از زور استفراغ مرد. در حال استفراغ کردن خود را پاره کرد. بله رسم روزگار چنین است… از این رو روش تازه‌ای ابداع کردند. اجساد را دیگر بالا نمی‌آوردند، اجساد را با همان حال با شعله‌افکن می‌سوزاندند و جایی بهار شد و معدن اجساد را بستند”.

“سلاخ‌خانه‌ی شماره پنج” دیدگاه‌‌های فکری و فلسفی ونه‌گات درباره‌ی مفاهیمی چون تولد، مرگ، زندگی، فرهنگ، اختیار و … را به‌طور غیرمستقیم و در قالب جملاتی درون متن بیان می‌کند. همچنین اثر پر است از کنایات و استعاراتی که نویسنده برای توصیف وقایع و فضا از آن‌ها استفاده می‌کند. نویسنده با استفاده از جمله‌ی “بله رسم روزگار چنین است …” از زبان بیلی، پس از مرگ هر  انسانی، به نوعی شوخی با مرگ دست می‌زند و سعی دارد به جبری بودن آن اشاره کند. او در این راستا در بخشی از رمان از قول ترالفامادوری‌ها چنین می‌نویسد: “ترالفامادوری گفت: اگر وقت زیادی صرف مطالعه‌ی زمین نکرده بودم هرگز نمی‌فهمیدم اختیار یعنی چه. من سی‌ویک سیاره‌ی مسکونی جهان را دیده‌ام و گذارش‌های صد سیاره‌ی مشابه را هم مطالعه کرده‌ام. تنها در زمین سخن از اختیار است”.

“کورت ونه‌گات جونیر آمریکایی است. چهارمین نسل از یک مهاجر آلمانی در کیپ کاد، خوش و خرم زندگی می‌کند. در جنگ جهانی دوم دیده‌بان پیاده نظام ارتش آمریکا بود و از صحنه‌ی نبرد خارج شد و در بند اسارت سال‌ها قبل در آلمان شاهد بمباران درسدن با بمب‌های آتش‌زا بود. جان سالم به‌در برد تا داستان آن‌را بازگوید. با یک سبک تلگرافی و شیزوفرنیک، همان سبک داستان‌های سیاره‌ی ترالفامادور که بشقاب پرنده‌های آن صلح به ارمغان می‌آورند”.