by محمدرضا طهرانی | اسفند 29, 1398 | کتاب
“عوعوعو…عو..و….و…عوعو. آخ نگاهم کنید، دارم میمیرم. پای این درگاهی کولاک برایم مرثیه میخواند و من همراهش زوزه میکشم. کارم تمام است، آن بی پدر که کلاه سفید چرکی به سر داشت، آب جوش ریخته و پهلوی چپم را سوزانده. آشپز ناهارخوری اداره شوروی اقتصاد...
by محمدرضا طهرانی | اسفند 22, 1398 | کتاب
شخصیت اصلی داستان پیرمردی است که عمری بس طولانی کرده و مرگ بسیاری از نزدیکان خود را دیدهاست و به انتظار مرگ است. خود را دچار سندروم روایتگری ناشی از شمارش معکوس میداند. نویسنده درباره راوی داستان اینطور گفتهاست: “راوی که قطعا غیرقابلاعتماد است، هم از نظر...
by محمدرضا طهرانی | اسفند 17, 1398 | کتاب
بحران اقتصادی سال ۱۹۲۹ در آمریکا بسیاری از خانوادهها را وادار به مهاجرت کرد. در رمان خوشههای خشم با خانواده پرجمعیت جاد در این سفر دشوار همراه میشویم. خانواده جاد که کشاورز و ساکن اوکلاهاما هستند با صنعتی شدن کشاورزی و از دست دادن زمینشان مجبور میشوند هرچه دارند...
by محمدرضا طهرانی | اسفند 12, 1398 | کتاب
داستان درباره پسر خیالپردازی به نام آلبن است، او کم حرف و کنجکاو است و با دیدی متفاوت دنیا را میبیند و تحسین میکند. آلبن عاشق جنازه خیالی زنی به نام ژه میشود که زیر یخها گرفتار شده: “یک قانون قدیمی دنیاست، قانونی نامکتوب، هر کسی که چیزی بیشتر دارد در همان...
by محمدرضا طهرانی | اسفند 4, 1398 | کتاب
داستان از غفلت ساده یک مرزعهدار شروع میشود. مزرعهدار شب هنگام در حالی که مست است در مرغدانی را قفل میکند، ولی فراموش میکند سوراخ بالای آن را هم ببندد. حیوانات از قبل قرار داشتند که در این شب دور هم جمع شوند و ماجرای خواب عجیب خوک پیری که بین همه حیوانات محترم است...
by محمدرضا طهرانی | بهمن 28, 1398 | کتاب
“می خوام بگویم نمی توانم برگردم به استورتفیلد و برایشان دوباره همان دختر شوم. همان دختری که مجبور است نارضایتی مادرش را حس کند که با همه ی وجودش تلاش می کند کسی نفهمد ناراضی است، و عزم راسخ و سرخوش پدرش را که ” همه چیز رو به راه است، اوضاع خوب است”. طوری یک سره...