“می خوام بگویم نمی توانم برگردم به استورتفیلد و برایشان دوباره همان دختر شوم. همان دختری که مجبور است نارضایتی مادرش را حس کند که با همه ی وجودش تلاش می کند کسی نفهمد ناراضی است، و عزم راسخ و سرخوش پدرش را که ” همه چیز رو به راه است، اوضاع خوب است”. طوری یک سره این حرف را تکرار می کند که انگار با گفتنش اوضاع واقعاً روبه راه می شود. نمی خواهم هر روز از جلوی خانه ی ویل رد شوم و به چیزی فکر کنم که روزی بخشی از آن بوده ام و به چیزی که همیشه آن جا وجود خواهد داشت.”
جوجو مویز نویسنده انگلیسی کتاب من پیش از تو و جلد دوم آن پس از تو است، مویز تنها نویسندهای است که دو بار موفق به دریافت جایزه رمان بلند رمانتیک سال شد. یکی از دلایل مویز برای ادامه رمان من پیش از تو خواهش هواداران رمان نخست بود، که فیلمی نیز برمبنای آن ساخته شدهاست.
پس از تو رمانی است که در کمتر از یک ماه به چاپ چهارم رسید. مویز در کتاب پس از تو دوباره مخاطب را غافلگیر میکند. داستان هجده ماه پس از مرگ ویل اتفاق میافتد. لو افسرده است و زندگی آشفتهای دارد، و باید برای ادامه زندگی دست به انتخاب بزرگی بزند. پس از تو به مانند من پیش از تو رمانی امید بخش است، یادآوری میکند که زندگی با وجود همه ناملایمات ادامه دارد، و میتوان بر آنچه ما را زمین زده فائق آمد. به طور خلاصه کتاب درباره شروع دوباره و سختیهای از نو شروع کردن است.
پس از تو سفری عاطفی را روایت میکند. داستان اتفاقاتی که همه ما در سطوح مختلف در زندگی تجربه میکنیم. داستان از دست دادن و ادامه دادن. در بخشی از کتاب میخوانیم:
“مارک گفت: ما داشتیم درباره چیزهای کوچکی در زندگی روزمره بحث میکردیم که آدم رو مجبور به تفکر درباره فقدان عزیزش میکنه.
ناتاشا گفت: من دلم هوای وقتهایی رو کرده که با هم تنها بودیم.
ویلیام جواب داد: اینکه چیز کوچیکی نیست.”