برنامه‌ریزی کردن یک مسئله بسیار مهم و کاربردی برای رسیدن به اهدافی است که ما برای‌شان در تلاش هستیم. اما من به عنوان کسی که به صورت تخصصی در حوزه برنامه‌ریزی و مدیریت پروژه همیشه در تیم‌های مختلفی شاغل بوده ام، حسب تجربه می‌دانم که برنامه‌ریزی کردن همیشه هم خوب نیست. چرا؟

حتی برای این موضوع می‌توانم تجربه خودم در برنامه‌ریزی برای کتابم را برایتان بنویسم. کتاب “برای تو؛ زندگی” که شامل ۱۲ داستان کوتاه بود و عملا حدود ۵ ماه فشرده از زمان من را برای رسیدن به نسخه اول گرفت. زمانی‌که پر از آموخته، هیجان، فشار عصبی و خلاصه انواع احساساتی که نمی‌توانید حتی تصور حس کردن برخی از آن‌ها با هم را هم داشته باشید. هرچند که کمی تند رفتم، نمی‌شود هیچ چیزی را با قاطعیت گفت.

برگردیم به موضوع اصلی؛ خواندن و نوشتن با برنامه‌ریزی. سوال اول و مهم این است، هدف ما از مطالعه یا اصولا هرچیزی چیست؟ من موضوع مطالعه را باز کنم. ما ممکن است در پی رسیدن به اهداف مختلفی شروع به مطالعه کنیم. مثلا من چون باید بنویسم، هر کتابی را باید بخوانم. دقت کنید هر کتابی را… پس قاعدتا هرچه بیشتر بخوانم، بهتر است. کسی ممکن است برای اشتیاقی که به یک ژانر خاص دارد، مطالعه کند که این باز بستگی به میزان وابستگی ما به آنچه می‌خوانیم می‌تواند ماجرا را متفاوت کند. ممکن است کسی بنا به تحقیقی که در حال انجام است، در حال مطالعه باشد. به هر حال هر کسی بسته به میزان و نوع نیازی که به کتاب دارد، یک هدفی را دنبال می‌کند.

نیاز؟ بله نیاز. من معتقدم مطالعه یک تفریح است. تفریح هم نیازی است که باید به آن رسیدگی شود. در هر کدام از دسته بندی‌هایی که مثال زدم، ما باید یک مدت زمان مشخصی را به مطاله اختصاص دهیم. حسب تجربه، اگر زمان‌هایی که به خواندن اختصاص می‌دهیم، مرتب باشد، شاید باورتان نشود، اما میزان برقراری ارتباط ما با داستانی که در حال خواندن آن هستیم نیز متفاوت می‌شود. اینها را حسب تجربه شخصی کشف کردم و البته که به میزان زیادی شخصی و البته از روی عادت و باور ذهنی است.

یک مرتبه برای مرتب و البته دقیق‌تر کردن برنامه‌ریزی و همچنین از روی کنجکاوی، در زمان مطالعه زمان گرفتم. من هر صفحه رمان کلاسیک (که برای من خواندن آن دشوارتر است) را حدود ۲ دقیقه و سایر رمان‌ها و داستان‌های کوتاه را حدود ۱ دقیقه و ۳۰ ثانیه می‌خوانم. در ادامه موفق شدم با یک ضرب و تقسیم و ساده متوجه شگفتی‌های زیادی بشوم! در کنار آن برنامه زمانی که باید به مطالعه تخصیص بدهم و زمانی که به سایر فعالیت‌ها نظیر پیاده‌روی را جمع‌بندی کردم و شاید باورتان نشود، شگفتی‌ها بیشتر شد. من موفق به برنامه‌ریزی روی ژانرها، موضوعات، ملل و حتی دیدن فیلم‌هایی که از روی کتبی که می‌خواندم شدم. این همانی نبود که نیاز داشتم؟ روزی دو ساعت مطالعه کتاب فیزیکی، طبق آن چیزی که برنامه‌ریزی شده بود و گوش دادن به کتاب‌های صوتی طی مسیر رفت و برگشت از و به شرکت که عملا  میزان مطالعه من را به شدت افزایش داد.

این مدل برنامه‌ریزی همیشه پاسخگو نیست. در همان مثال نوشتن کتابم، باید بگویم که من به شدت از نظر عصبی و فکری تحت فشار بودم. برای مثال وقتی داستان سقوط بی‌انتها به آنچه مدنظرم بود تبدیل شد، من مدت‌ها عین کاراکتر اصلی داستان درگیر خواب‌های تودرتو و گنگ شده بودم. آیا واقعا این فشار زیاد لازم بود؟ الان که فکرش را می‌کنم حتی می‌شد و می‌توانستم کیفیت نوشتن کتاب را با صرف زمان بیشتر، بهتر کنم. چیزی که در نوشتن اولین رمانم تا اینجا رعابت کرده‌ام. در این تجربه جدید حتی به آسودگی و آرامش زیاد به انتشار کتاب خارج از ایران نیز فکر می‌کنم. فکر همراه با بررسی و خواندن شرایط چاپ بیرون از ایران. این بدان معنی نیست که برنامه‌ریزی نداشته باشیم، بلکه یعنی برنامه‌ریزی را عاملی برای از دست دادن کیفیت نکنیم، است. کیفیت چه در نوشتن چه در خواندن از اهمیت بالایی برخوردار است.

کیفیت در خواندن یعنی، من وقتی کتاب “مواجهه با مرگ” اثر برایان مگی فیلسوف را می‌خوانم، بتوانم خودم را جای تک‌تک کاراکترها گذاشته و بفهمم، چه می‌کردم اگر در شرایط آنها بودم.

جمع‌بندی کنیم، پس برنامه‌ریزی در هر چیزی به هدف ما ارتباط دارد و اینکه من امروز یک فعالیت را با چه هدفی در کارهایم تعریف کرده‌ام، نوع برخورد ما با مقوله برنامه‌ریزی را تعریف خواهد کرد. پس من می‌توانم حتی برای تفریح خودم نیز برنامه‌ریزی داشته باشم اما نه طوری که موجب از دست رفتن لذت آن تفریح شود. مثلا من اگر صرفا برای تفریح کتاب می‌خواندم فقط برایم مهم بود روزی دو یا چند ساعت کتاب بخوانم، همین. دیگر اینکه در آن ساعت چند صفحه می‌خوانم یا چه می‌خوانم برایم مهم نبود. پس کاغذ و خودکار را بردارید و در خط اول بنویسید برای چه هدفی، چه کاری را تا رسیدن به چه مقصدی انتخاب می‌کنید. قدم بعدی، زمان‌بندی و شروع داستان خواهد بود.