کتاب خیانت به نویسندگی پائولو کوئیلو در اصل به فراز و نشیبهای یک زندگی زناشویی ازنظر اخلاقی میپردازد. البته نه صرفاً موضوع اخلاق باشد، در این کتاب شاهد دغدغهها واقعی یک زندگی مشترک که صرفاً نباید تصور کرد فقط برای خانمها پیش میآید، باشیم. این آشفتگی و گاها عدم توانایی در جمعکردن بههمریختگی فکری ارتباطی با جنسیت ندارد.
در این کتاب شاهد آگاهی مرد نسبت به آشفتگی همسرش هستیم که این آگاهی و صبر را در بخشی از کتاب با میزان عشق و علاقهای که به همسرش دارد توجیه میکند. البته توجیه که نیست، بههرحال آدمها باید بدانند اگر عاشق شوی، باید عاشق بالا و پایین زندگی شوی، اگر قرار باشد با یک خطا حتی دو خطا اصلاً من میگویم ۱۰۰۰ خطا بازی عاشقانه را برهم زد که نامش عشق نیست.
در این کتاب بهوفور از عشق دوطرفه زیبای زوج به هم در تصورات آنها به زیبایی دیالوگ داریم. حتی در لحظاتی که لغزشی صورت میگیرد. درست است که روح عشق باخیانت در تضاد است اما یادمان باشد که کسی که ما عاشقش هستیم آدم است، آدم همفکر دارد و هم روح و تمامش قلب نیست …
در اوج درگیری، زوجین باید یادشان باشد که چرا عاشق هم شدند. اصولاً آدمها عاشق خوبیهای هم میشوند و کسی نیست که عاشق تندخویی یا صفات بد کسی دیگر شود. با این اوصاف در اواسط راه همیشه یادمان میرود که چه شد که عاشق شدیم، برای چه ها بود که عاشق شدیم و اصلاً مگر بدیها مهماند؟ مگر من خودم خیلی کامل و بینقص هستم؟ اینیک سؤال کلیدی است که همیشه هیچکس از خودش نپرسیده است …
تناقض بد است اما اصل یکچیز را زیر سؤال نخواهد برد.اصل همیشه عشق است و این وظیفه ماست که از لابهلای دعواها احساسات را کنکاش کنیم جای حرفها را…
احساساتی که ناشی از دوری، ناراحتی، دلگیری، دلتنگی حتی گاهی حسادت است و اگر ذرهای هم مهم باشد خودمان این احساسات را برطرف خواهیم کرد. یادمان باشد مانند همسر زنی که در کتاب عاشق بود، وظیفهمان است که در یک رابطه برای حفظ و بقایش تلاش کنیم. تلاشی که منجر به نشان دادن علاقه باشد و نه منت گذاشتن و حرف دیگران …
حرف دیگرآنهمواره بر سوابق زندگی خودشان است و ما هم باید نگاه کنیم که دیگران با این طرز فکر آیا موفق بودهاند؟ چیزی که در این کتاب هم شاهد آن هستیم …
پیشنهاد میکنم این کتاب را بخوانید …