خوب من بالاخره موفق شدم به لطف تطابق دادن زمان و برنامه مطالعاتی خودم با کتاب صوتی، مسئله اسپینوزا که مدت‌ها در صف مطالعه بود را زودتر مطالعه کنم. در آینده در مورد برنامه مطالعاتی در قالب یک پست، بیشتر توضیح خواهم داد. اما بپردازیم به رمان مسئله اسپینوزا.

با توجه به شکل‌دهی و قرار دادن شخصیت‌هایی نظیر اسپینوزا، گوته، هیتلر، روزنبرگ و … در کنار هم و روایت کردن داستان در چند وجه، شما قطعا با رمانی که از جنبه‌های مختلفی نظیر روانشناسی، فلسفی و تاریخی (به دوره نازی‌ها) است، روبه رو خواهید بود. هرچند که به نظر من به قسمت تاریخی آن خیلی پرداخته نشده است و بنظر می‌رسد همان‌طور که نویسنده در کتاب “من چگونه اروین یالوم شدم”، به علاقه خود به اسپینوزا اشاره کرده است، در این کتاب هم به تاثیر تفکرات او بر سایرین پرداخته است. همین‌جا این را بگویم که کتاب “من چگونه اروین یالوم شدم”، بیوگرافی دکتر یالوم است که توسط خودشان نوشته شده و مطالعه آن را خیلی پیشنهاد می‌کنم.

ما در رمان مسئله اسپینوزا به طرز شگفت‌انگیزی ساده و طی یک داستان با تفکر و دیدگاه اسپینوزا پیرامون دین و خدا آشنا می‌شویم. مسئله‌ای که حقیقتا برای من بسیار بسیار جذاب و دوست داشتنی بود. او با خرافات و البته معرفی خدا با این قبیل موارد مخالف است و تلاش می‌کند خدا را آن‌گونه که خودش به آن رسیده ستایش و درک کند. چیزی که در جامعه آن زمان مورد پذیرش واقع نمی‌شود.

اگر با شیوه‌ی روایت اروین یالوم آشنا باشید می‌دانید که او برای درک عمیق‌تر مفاهیم روانشناسی دست به داستان‌پردازی می‌زند تا فهم مفاهیم سخت و تخصصی را برای برای خواننده‌ی عادی قابل فهم و دسترس‌پذیر کند. او یک روانشناس را مقابل کاراکتری که می‌خواهد درونیات و تفکرات آن را به دیگران نشان دهد، قرار می‌دهد و طی مکالمات صورت گرفته، ما را با آنچه در ذهن شخصت اصلی بوده، آشنا می‌کند. این طرز روایت او در سایر کتاب‌هایش نظیر “وقتی نیچه گریست” نیز خیلی جذاب و خواندنی بود. در این رمان نیز با برقرار کردن همین شرایط، دیدگاه اسپینوزا پیرامون مسائلی نظیر زن و جایگاه زنان در فلسفه او و … را به خواننده ارائه می‌دهد.

عین همین اتفاق برای آلفرد روزنبرگ نیز در داستان رخ می‌دهد. در این قسمت هم خواننده شاهد گفت‌وگوهایی بین او و یک روانشناس است. او به عنوان یک نویسنده سعی می‌کند در این گفتگوها به خواننده علت تصمیمات، طرز فکر و رویکرد او با یهودیان و همین‌طور کارهای او را نشان دهد. صد البته جنبه‌های حقیقی داستان روزنبرگ بیشتر است و شما می‌توانید به این قسمت به شکل تاریخی هم نگاه کنید. این همان قسمتی است که عرض کردم، خیلی به صورت تاریخی به آن پرداخته نشده است، اما بالاخره بخشی از تاریخ را روایت می‌کند.

اما در آخر کتاب، یالوم در مورد رمانش اینگونه می‌گوید:

من دست به نوشتن رمانی زدم که می‌توانست اتفاق بیفتد. من تا جایی که می‌توانستم سعی کردم به رخدادهای تاریخی وفادار بمانم و از پس‌زمینه‌ی شغلی‌ام، یعنی روان‌پزشکی، بهره بردم تا دنیای درونی قهرمانان داستانم، یعنی بنتو اسپینوزا و آلفرد روزنبرگ را تصور کنم. دو شخصیت را به نام‌های فرانکو بنیتز و فردریش فیستر خلق کردم، تا با آن‌ها بشود به ذهن قهرمانان داستانم رسوخ کرد. البته تمامی صحنه‌هایی که آن دو در آن حاضر هستند، تخیلی است.

در نهایت باید بگویم که این کتاب مسائل مهم و ارزشمندی را پیش روی شما برای تفکر و عمیق شدن قرار می‌دهد.