“من نمی‌دونم قانونو کی نوشته، ولی می‌دونم هیچ‌کجای دنیا هیچ قانونی نیست که آدمیزادو گشنه بخواد”

 

“داشتن و نداشتن” (۱۹۳۷) رمان کوتاهی از نویسنده‌ی برجسته‌ی معاصر آمریکایی و برنده‌ی جایزه نوبل ادبیات، ارنست همینگوی است. این رمان شاید یک شاهکار ادبی محسوب نشود اما مشخصه‌هایی چون “رئالیسم برون‌گرا” و دارا بودنِ زبان ساده و موثر که از ویژگی‌های بارز آثار همینگوی است را به‌همراه دارد. “داشتن و نداشتن” رمانی است که تاکنون ترجمه‌های زیادی از آن وارد بازار کتاب شده است که از آن‌ها می‌توان به ترجمه‌ی خجسته کیهان، احسان لامح و ترجمه‌ی خوب مهدی غبرایی اشاره کرد.

در رمان “داشتن و نداشتن”، داستان دارای چند زاویه دید است و رمان به ۴فصل سال تقسیم می‌شود که هر فصل ممکن است یک یا دو راوی داشته باشد. مکان و زمان رمان در هاوانای قبل از انقلاب کاسترو و در زمان ریاست جمهوری باتیستا، دیکتاتور کوبا می‌گذرد. شخصیت اصلی داستان ناخدایی به‌نام هری مورگان است که با یک قایق مسافرتی کهنه زندگی‌اش را می‌گذراند. خواسته‌ی اصلی هری سیر کردن شکم خانواده‌اش است و ترس از نداری و فقر باعث می‌شود دست به هرکاری بزند. او ابتدا با قایقش به‌کار مشروبات الکلی مشغول بود، اما وقتی دولت این‌کار را ممنوع کرد، هری قایقش را به مسافرهایی کرایه می‌داد که قصد ماهیگیری داشتند. جانسون هم یکی از آن پولدارها بود که به‌قصد ماهیگیری، قایقش را کرایه کرد، اما نه‌تنها پولی به هری نداد بلکه تمام وسایل ماهیگیری‌اش را نابود کرد و درنهایت صبح روز بعد، بدون اطلاع کی‌وست را ترک کرد. هری مورگان که دچار بی‌پولی شدید می‌شود، به قاچاق روی می‌آورد. او پیشنهاد دوستش مبنی بر حمل چند چینی انقلابی را می‌پذیرد اما در میانه‌ی مسیر به آن‌ها بی‌اعتماد می‌شود، سردسته‌شان را می‌کشد و باقی را در جزیره‌ای متروک رها می‌کند. در فصلی دیگر هری مورگان بازهم به‌دلیل کساد بودن بازار کرایه‌ی قایق به قاچاق روی آورده، دستش را در این راه از دست می‌دهد و قایقش توسط ماموران دولت توقیف می‌شود. اما مورگان نیازمند پول است، پس به پیشنهاد لب‌زنبوری، وکیل دادگستری که کار دلالی هم می‌کند، دست به جابجایی مسافر قاچاق می‌زند …

هری مورگان در رمان همینگوی شخصیتی مهربان است که شرایط بد زندگی از او مردی تنها و بدخلق ساخته است. او برای منافع خود و خانواده‌اش دست به‌ هرکاری می‌زند و این ناشی از وضعیت بد اقتصادی‌اش است. سختی روزگار او را وادار به نادیده گرفتن قوانین می‌کند و در واقع طغیان او نسبت به وضعیت موجود به‌دلیل فقر اوست. شرایط زندگی و حرفه‌اش به‌گونه‌ای‌ست که چاره‌ای جز قاچاق ندارد و تصمیماتی که در لحظه می‌گیرد هوشیارانه نیست بلکه واکنشی به محیط اطراف و اوضاع بد زمانه‌اش است که جملگی از او یک ضدقهرمان می‌سازد.

از این رمان اقتباس‌های سینمایی متعددی صورت گرفته که یکی از موفق‌ترینِ این اقتباس‌ها فیلم “ناخدا خورشید”، به کارگردانی ناصر تقوایی محصول سال ۱۳۶۵ است. علاوه بر ناخدا خورشید، سه اثر سینمایی خارجی برمبنای آن ساخته شده است: داشتن و نداشتن (۱۹۴۴)، نقطه جدایی (۱۹۵۰) و قاچاقچی اسلحه (۱۹۵۸). همینگوی سال‌ها پس از واگذاری امتیاز این رمان برای ساخت اقتباس‌های سینمایی، اعلام کرد که انگیزه‌ی اصلی‌اش برای این‌کار بی‌پولی بوده است.