“شوهر آخرم فرق داشت. بقیه قدبلند بودند ولی او کوتاه بود. اهل مطالعه و شوخطبع بود. نمیتوانست روغن ماشین را عوض کند ولی عاشق اپرا بود. خیال میکردم با بقیه فرق دارد، همانقدر که روز یا شب فرق دارد … ولی عاقبت معلوم شد که او فقط یکجور شب دیگر است.”
مجموعه داستان “مشقتهای عشق” مشتمل بر ۹ داستان است که هریک مابین سالهای ۱۹۹۹ تا ۲۰۰۱، بهعنوان داستان برگزیده انتخاب شدهاند. عنوان داستانهای این مجموعه عبارت هستند از: وزنه، پدر توی دفتر کارش است، مشقتهای عشق، داستان یک پرستار، قطار، خانوم داتا نامه مینویسد، کلید، پل معلق و باغچه مادرم.
جان ادگار وایدمن نویسندهی داستان “وزنه”، تنها نویسندهای است که دوبار جایزه پن/ فاکنر را از آن خود کرده و داستان وزنهی او در سال ۲۰۰۰، برنده نخستِ جایزهی اُهنری شده است. “وزنه” حکایت تمام اتفاقات ناگوار و تلخیهای زندگی است که مانند وزنهای روی دوش آدمها سنگینی میکند. داستان با این جمله آغاز میشود: “مادر من وزنهبردار است… وزنههایی که او برمیدارد، بار مشکلات است؛ مشکلات بچههایش، همسایههایش، مشکلات شما. هر مصیبتی که بر سرش آوار شود یا در خبرها جار بزنند، مادرم پیکر نحیفش را زیر آن میچپاند. آن وزنه را محکم میگیرد”.
“پدر توی دفتر کارش است” نوشتهی آلن گرگانوس، بهعنوان یکی از بهترین داستانهای کوتاه آمریکایی ۲۰۰۱ انتخاب شده و داستانی خواندنی دربارهی رابطهی پدر و مادر پیر راوی است که این رابطه بهمرور زمان تحت تاثیر فراموشی تدریجیِ پدر قرار میگیرد.
“مشقتهای عشق” از کلر دیویس، سومین داستان از این مجموعه و یکی از بهترینهای مجموعه داستانهای کوتاه آمریکایی در سال ۲۰۰۱ شناخته شده است. این داستان دربارهی مرد گنده و چاق اما مهربانی بهنام پینکی است که برای اولینبار طعم عشق را در دوران میانسالی میچشد و عاشق زن لاغر و چابکی بهنام رز میشود. اما رز این عشق را نمیخواهد، او معتقد است “قساوت دوستان یا دشمنان در مقایسه با بلایی که عشق بر سر آدمی میآورد، هیچ نیست … عشق رمانتیک به ما القا میکند که به کسی نیاز داریم و اگر همیشه یک آدم متوقع دور و برمان باشد، لابد بهتر میشویم، ولی اتفاق نامعقولی رخ میدهد. به جای طلب محبت از همسرمان، میخواهیم برای بقیه عمرش همه توجهش را به ما بدهد و این ممکن نیست”.
“داستان یک پرستار” نوشتهی پیتر بیدا دربارهی پرستاری است که تقریبا تمام اهالی شهر او را میشناسند و هریک به نوعی زندگیشان را مدیون او هستند اما حالا خودش بیمار است و روزهای آخر عمرش را سپری میکند. نقطهی عطف داستان حضور این پرستار دلسوز در یک جنبش کارگری است که نشاندهندهی تلاش بدون وقفهی این زن برای کمک به دیگران حتی در واپسین لحظات عمرش است. این داستان مقام نخستِ جایزه اُهنری را در سال ۱۹۹۹ از آنِ خود کرده است.
داستان “قطار” از جرج هارار، جزء بهترین داستانهای کوتاه سال ۱۹۹۹ بوده و داستان دو غریبهای را روایت میکند که همیشه در ایستگاه قطار یکدیگر را ملاقات میکنند اما ماهها و ماهها نیاز است تا سر صحبت با یکدیگر را باز کنند.
“خانوم داتا نامه مینویسد” نوشتهی چیترا دیواکارونی، از بهترین داستانهای آمریکایی ۱۹۹۹ شناخته شده و داستانِ یک پیرزنِ هندی است که قرار شده در آمریکا با عروس و پسرش زندگی کند اما با چالشهایی روبهرو میشود.
داستان “کلید” از آیزاک باشویس سینگر نیز برندهی جایزه نوبل در سال ۱۹۷۸ شده و داستان زنی است که نسبت به همهچیز در دنیا مشکوک است. درگیری او با ارواح، تبهکاران و دزدها، برایش بدجور دردسرساز شده است اما هیچکس حاضر نیست به او کمک کند.
“پل معلق”، داستان هشتم از این مجموعه را تشکیل میدهد و مقام سوم جایزه اُهنری را درسال ۲۰۰۱ بهخود اختصاص داده است. آلیس مونرو در این داستان، قصهی زندگی یک مرد روانشناس و زن بیمارش را روایت میکند. جینی سرطان دارد و تازه از بیمارستان مرخص شده است. در مسیر خانه است که ماجراهای جالبی برایش رخ میدهد و منجر به ایجاد دوبارهی شوق زندگی در او میشود.
و داستان آخر “باغچه مادرم” نوشتهی کاترین شانک است که ازجمله بهترین داستانهای کوتاه آمریکایی درسال ۲۰۰۱ شناخته شده و روایتگر زندگی سه زن از سه نسل مختلف است.
در این کتاب، پیش از شروع هر داستان خواننده با نویسنده و دیگر آثار او نیز آشنا میشود و چیزی که در این مجموعه داستان بسیار برجسته و چشمگیر است، پرداختن به شخصیتهای داستان بههمراه جزییترین بخش شخصیتیشان است، طوریکه گویی نویسندهها سالهاست با این شخصیتها زندگی کردهاند و روایتها به گونهای هستند که در اطرافمان هرروز جریان دارند: پینکیِ گنده و تلاشش برای تجربه کردن عشق، خانوم بسی با آن ذهن شکاک و شکمبندهای دستوپاگیرش، آقای والتر که همیشه فقط در مسیر رفتوآمد به محل کارش دیده شده است، خانوم داتا، اما و … همگی نمونهی شخصیتهایی هستند که با قصههای خواندنیشان واقعی بودن خودرا به رخمان میکشند.
“مشقتهای عشق” و داستانهای دیگر توسط مژده دقیقی انتخاب، ترجمه و برای نخستینبار در سال ۱۳۸۱ منتشر شد. بیشتر داستانهای این مجموعه حول محور زن میچرخد و از معدود داستانهای کوتاهی هستند که بهلحاظ کیفیت ترجمه، روان بودن و مشخصههای داستانی بسیار قابل توجه و شایان تحسین است.