“زمانی که هرروزه در اختیار داریم انعطاف‌پذیر است؛ شورهایی که در دل داریم آن را کش می‌آورد، شورهایی که در دل دیگران می‌انگیزیم آن را در هم می‌فشرد، و عادت آن را پر می‌کند”.

در تاریخ ادبیات کلاسیک با آثاری مواجه هستیم که علی‌رغم داشتن جنبه‌های ادبیِ ناب، به‌لحاظ تمرکز نویسنده روی زندگی مردم زمانه‌اش و داشتن جنبه‌ی جامعه‌شناختی دارای اهمیت و شناخته شده هستند. “در جستجوی زمان از دست رفته” نوشته‌ی مارسل پروست و ترجمه‌ی زنده‌یاد مهدی سحابی از این دست آثار به‌شمار می‌رود.

“در جستجوی زمان از دست رفته”، اثری بدیع از پروست است که در هفت جلد و در بین سال‌های ۱۹۰۸-۱۹۰۹ میلادی تا ۱۹۲۲ نوشته شده و هرجلد آن دارای عنوانی متفاوت است: “طرف خانه‌ی سوان”، “در سایه دوشیزگان شکوفا”، “طرف گرمانت”، “سدوم و عموره”، “آلبرتین گمشده”، “زمان بازیافته”.

این رمان بلند فارق از جنبه‌ی زیبایی‌شناختی‌اش، روایت‌کننده‌ی “تاریخ روابط اجتماعی و طبقاتی در سطح بالای جامعه فرانسه اواخر قرن نوزدهم” است و نگاهی عمیق و فلسفی به فرهنگ فرانسه‌ی قرن نوزدهم دارد. در همین راستا پروست در جایی گفته است: “متاسفانه کتابم را با ضمیر «من» شروع کردم و فوراً همه فکر کردند که به جای جستجویِ قوانینِ کلی، من در حالِ تجزیه و تحلیلِ خود، به معنایِ انزجارآمیزِ کلمه، بودم”. سبک نویسندگی پروست و نحوه‌ی استفاده‌ی او از جمله‌سازی‌ها و مفاهیمی چون عشق، زمان و روابط به شکلی متفاوت، او را از سایر رمان‌نویسان متمایز کرده است.

یکی از پدیده‌هایی که در جلد اول این کتاب با آن مواجهیم استفاده از اصطلاح “اسنوب” است که پروست برای شخصیتی به اسم “لوگراندَن” استفاده می‌کند. ناصر فکوهی در مقاله‌ای این‌گونه می‌نویسد: “واژه اسنوبیسم بدین ترتیب از قرن نوزده وارد زبان و ادبیات اروپایی شد و نکته‌ی جالب توجه در آن است که در ایران نیز از ابتدای قرن بیستم و با ظاهر شدن شهرنشینی جدید، اقشاری از نویسندگان که اغلب موفق شده بودند  به دلایل سیاسی یعنی عمدتا نزدیک به دربار و حاکمان و یا به دلیل سیاست‌گزاری‌های فرهنگیِ همین گروه، روانه‌ی اروپا شوند، در بازگشت، نخستین گروه از «اسنوب» ها یا تازه به‌دوران رسیدگان فرهنگی را به وجود آوردند که در اصطلاح عامیانه برای آن‌ها از واژگانی چون «فرنگ رفته» یا «فکل – کراواتی» و از این قبیل استفاده می‌شد. برخی از افراد این گروه بعدها به صورت گسترده‌ای از واژه «روشنفکر» و یا «انتلکتوئل» نیز برای خود استفاده کردند و در حرکات و رفتارهای خود به‌شدت تمایل بدان داشتند که از نوعی صوری‌گرایی تحقیر آمیز نسبت به دیگران استفاده کنند و خود را از آن‌ها جدا کنند. بعدها در نظام دانشگاهی و فکری ما این اسنوبیسم شکل بسیار رایج‌تری یافت و بدل به نوعی نشانه اشرافیت یافته برای نشان دادن «دانش و فرهنگ» خود شد که از جمله نمودهای آن  طرز لباس پوشیدن، استفاده از واژگان بیگانه یا بسیار تخصصی در مکالمات علمی و حتی  سخن گفتن عادی، استناد دائم به کشورهای «فرنگی» یا اروپایی و آمریکایی و نویسندگان و روشنفکران و اندیشمندان «فرنگ» و غیره بود”.

لوگراندن که پروست از او با عنوان اسنوب یاد می‌کند کسی است که “بیرون از چارچوب تخصصی‌اش،‌ از فرهنگ هنری و ادبی متفاوتی برخوردار است. از آن‌هایی است که چنین می‌پندارند که زندگی‌ای که می‌‌کنند، آنی نیست که باید می‌کردند و فعالیت حرفه‌ای‌شان را با ولنگاری آمیخته به بازیگوشی و یا پشتکاری سرسختانه و خودستایانه، تحقیرآمیز، تلخ‌کامانه و جدی همراه می‌کنند. او خوش‌زبان و خوش‌پوش است”.

پروست بیشترِ دوران نوجوانی‌اش را دربین ثروتمندان گذرانده بود و در رمانش آن سال‌ها را با بررسی دقیق و در قالبی کاملا متفاوت از تجربیات آن دوران آورده است. خلق شخصیت‌هایی چون “چارلز سوان”، “زیلبرت” و “اَدت” از ویژگی‌های رمان پروست است. او به روانکاوی شخصیت‌های داستانش، واکاوی مسائل روانشناختی و ارائه‌ی تصویری مشخص و ماهرانه از شخصیت‌هایش پرداخته است. اما گذشته از شخصیت‌پردازی بی‌نظیر او، تمام دغدغه‌ی پروست در این اثر سترگ “زمان” است. همان‌گونه که در عنوان رمان هم دیده می‌شود، پروست به زمان از دست رفته اشاره می‌کند، زمانی که معنای زندگی و زیبایی آن را غصب کرده است. بنابراین مدام در تلاش برای یادآوری و ساختن حافظه‌ای بزرگ از این زمان رو به زوال است.