“نزدیک که میشد همیشه دلش میگرفت- قدیم میآمد و چهارراه، کتابی میشد که تند تند ورق میخورد”.
بخشی از کتاب
“کوچه ابرهای گمشده”، رمانی که قرار بود برای نخستینبار با نام “پایان، محل رویت است”، توسط نشر ثالث در سال ۱۳۸۷ منتشر شود، اما سالهای سال چاپش را ممنوع کردند تا اینکه درنهایت در سال ۱۳۹۴، نشر نیماژ آنرا روانهی بازار نشر کرد.
در بخشی از این رمان میخوانیم: “ادبیات عرصهی وهم است –هرجومرج موجودات ذهن که دنبال زبانند. میگردند تا بیابند، تا به زبان بیایند- برسند به صدا و صوت” و در خودِ داستان این موجوداتِ ذهن را میانهی دورریزهای کوچه مییابیم که بهکمک راوی در رمانِ اسدی به زبان میآیند و صدا پیدا میکنند.
راوی، جوانی به اسم “کارون” است، کسیکه در انقلاب بساط میکند و کتاب میفروشد، کانتینرخوابی که “ممشاد” برای او خانهای مهیا میکند و با خاطرهای از سالهای دور بهنام “پریا” زندگی میکند. رمان شخصیتهای دیگری هم دارد: زن و مردی که ناگهان از میان دستنوشتههای تکه پارهی دورریزهای کوچه وارد زندگی کارون میشوند، عمو که گاهی هست، دختر کوچک همسایه که بهزور میخواهد خودش را وارد دنیای کارون کند، دو رفیق که همان حوالی بساط میزنند و “شیده” که مانند خیالی به یکباره وارد زندگی کارون میشود، از کارون کتابی میخواهد که در دنیای داستان وجود ِخارجی ندارد، باری بر سرگشتگیهای کارون میافزاید و ناپدید میشود.
“کوچه ابرهای گمشده”، داستان سرگشتگی آدمهاست، آدمهایی که مانند “ابرهای گمشده و سرگردان، و در مکانهایی بینام و نشان از کنار یکدیگر عبور میکنند”. داستان در گذشته، حال و آینده میگذرد و هر لحظه خواننده را از زمانی به زمان دیگر پرتاب میکند. در این زمان کوتاه که بسیار طولانی بهنظر میرسد و درواقع مابین صبح تا شبی میگذرد که کارون بهدنبال کتاب برای شیده است، با انبوهی از خاطرات مواجه هستیم که اسدی خود این فضا را “فضایی جنونزده و پر از گمگشتگی” مینامد. علاوه بر داستانهای کوتاهِ نویسنده که اغلب در فضای جنوب میگذرند، در این رمان هم خانهای زمان جنگ در آتش سوخت و کارون را مجبور به مهاجرت کرد. اسدی خود دربارهی فضا و مکان داستانش اینگونه میگوید: “شخصیت اصلی رمان راستش را بخواهید فضاست، مکان است، که با تصویرهایی از یک دوران سی سالهی آشفته ارائه میشود. شخصیتهای رمان وارث یک فضای جنونزدهی پر از مصیبت و گمگشتگی هستند. فضای زمانهی این آدمها در رمان با همان جابهجا شدن و درهم آمیختنِ شخصیتها شکل گرفته یا دستکم قرار بوده شکل بگیرد”.
“کوچه ابرهای گمشده”، رمانی متفاوت از دیگر رمانهای امروزیست و این تفاوت در شیوهی روایت داستان بهوضوح دیده میشود. طرزِ داستانگویی از نگاه اسدی در این رمان بهقرار زیر است:
“هنگام خواندن رمان، خوانندهی حرفهای در آنِ واحد باید ببیند مسئلهی رمان چیست تا دریابد چرا اینطور دارد روایت میشود. در «کوچه ابرهای گمشده» بحث فقط بر سر نشان دادن نیست. تکرارها هم هستند، دور و نزدیک شدنها و درهم شدنها. اینها به نظرم در بهکار انداختنِ تخیل خواننده و فهمِ درستِ اثر موثرند. یک چیزی در ده صفحهی اول نشان داده میشود بعد در صفحهی مثلا هفتاد به شکل دیگری جلوه میکند و در صفحهای دیگر در یک گفتگو باز خودش را به شکلی به رخ میکشد. یادمان باشد یکی از حرف هایِ تکراری رمان که از چند دهان آنرا میشنویم این است که من فقط تماشاگر بودهام – شاهدهایی که دارند ماجرایی را به شکل گسسته بیان میکنند. دلیل گسستگی و زمانبهزمان شدنِ رمان این است که چند راوی داریم که در یک راویِ اصلی که کارون باشد و از طریق او مجموع میشوند”.
از ویژگیهای اصلی رمان، زبان آن است؛ زبانی پر از تصویر که از همان لحظهی آغازِ خواندن رمان با انبوهی از آن مواجه میشویم و اوجش را در سرگشتگیها و پریشانحالیهای روای داستان میبینم، آنزمان که خواب است یا بر اثر مصرف مواد در خلسهای میان هوشیاری و ناهوشیاری بهسر میبرد. علیرغم تمام این تعاریف در توصیفِ چنین رمان نایابی، با داستان مشخص و سرراستی در رمان مواجه نیستیم. کتاب پر است از شخصیتهایی که ناگهان وارد جریان داستان میشوند، “شخصیتهایی که شاید روزگاری در واقعیت ظهور کنند” و هریک داستانی از گذشته باخود بههمراه دارند که به اصلِ ماجرا پیوند میخورد. “کوچه ابرهای گمشده” را به جرات میتوان رمانی “متفاوت از جریانِ ادبی اخیر دانست که با ترکیبات ادبیات خوشخوان و متوسط خو کرده است”.
پرسهزنیهای همیشه در خیابان، سرگردانیها و وهم از جمله مشترکاتِ تمام داستانهای کورِش اسدی بهشمار میرود که در داستان “برج”، “سانشاین” و همینطور در “کوچه ابرهای گمشده” – اما با لایههایی متفاوت- بهوضوح دیده میشود. این نویسندهی دههی هفتاد کار حرفهای خودرا با نوشتن نقد و داستان در مجلههای مفید و کار نامه شروع کرد، اما از دوران نوجوانی در حد دستنوشتههایی شخصی مینوشت. سال ۱۳۵۹ بود که بههمراه خانواده به تهران آمدند. دوران سربازیاش شاید از بهترین سالهای زندگیاش بود، چون بهگفتهی خودش در همان دوران بود که آثار تمام داستاننویسان مطرح ایرانی و خارجی را خوانده بود و ادبیات را بهطور جدی وارد زندگیاش کرده بود. آشنایی با گلشیری سرآغازی میشود بر شکلگیری جهان متفاوتِ داستاننویسی اسدی و جز گلشیری دیگر اعضای جلسات هفتگی، معروف به جلسات پنجشنبهها با حضور قاضی ربیهاوی، یارعلی پورمقدم، کامران بزرگنیا، منیرو روانیپور، شهریار مندنیپور، حسن مرتضاییان آبکنار و دیگران بود که خط داستاننویسیاش را تحت تاثیر قرار داد.
کورِش اسدی، نخستین مجموعه داستانش را با نام “پوکهباز” منتشر کرد که شامل ده داستان کوتاه است. داستانهای او اغلب در فضای جنوب میگذرد و خواننده فضاهای بکری را در این داستانها تجربه میکند. مجموعه داستان “باغ ملی” دومین اثر اسدی است که برندهی چهارمین دورهی برگزاری جایزهی گلشیری در بخش بهترین مجموعه داستان سال ۱۳۸۲شد. دیگر آثار داستانی او بهترتیب “گنبد کبود” و رمان بلند “کوچه ابرهای گمشده” است. او همچنین ویراستاریِ کتابهایی چون پینوکیو، علیبابا و چهل دزد و کتاب جنگل را نیز در کارنامهی کاری خود دارد.
سوم تیرماه ۱۳۹۶ کورِش اسدی آخرین قصهی زندگیاش را نوشت و برای همیشه جهان ادبیات داستانی را بدرود گفت.